Date Range
Date Range
Date Range
روزهايم پر و خالى ميشوند. مثل فنجانهاى قهوه در كافه هاى بعداز ظهر. هيچ اتفاق خاصى نميوفتد! اين كه. گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن. می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی ! و این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است . وقتی هم که می آیی.
فقر همه جا سر میکشد . طلا و غذا نیست .
ميداني چرا الان من ميتوانم حرف بزنم و تو ميتواني حرفهاي مرا بشنوي! چون من یک ق. از تجريش که به سمت زندگي مي آيي. ولي به راه آهن که مي رسي. شمر را مي دانسته اند انگار. باز هم نفست مي گرفت. ولي نه پنجه هاي مرگ. از سنگ ها بگويم بهتر است انگار. حرفشان يک کلام است! ولي تو اين همه وقت پرواز را ياد گرفتي.
Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.